للحق

امروز پر از اشکم برای تو
بانو دلتنگم برای تو
بانو
این منم ..هان ..می بینی ؟
می بینی
بانو
..باز کن آغوش مهرت را
دلم می خواهد ببارم..مثل باران..نه...دلم می خواهد بباری ..مثل باران....باران که باشی همه را زیر نوازش انگشتانت می گیری ... باران که باشی ...
واای بانو ..اگر زیر سقفهای تاریک ،خودم را پنهان نکرده باشم .. حتما باران خیسم خواهد کرد..
آآآآخ مهربان...برمن ببار ... می دانم که می بینی مرا وقتی هر روز از در خانه ات رد می شوم و نیم نگاهی می اندازم به در ...دری که همیشه باز است اما چون منی می ترسد حتی نگاهی به درون بیندازد...
بانو
همان لحظه می دانم که می بینی مرا ..همان لحظه ..هر روز ..هر روز ظهر ...و چه زیبا گرمی نگاهت را بر چشمانم حس می کنم .. حتما همان لحظه تو هم برق اشکم را می بینی نه؟
امروز انگار راههای تازه ای برایم باز شده ...انگار چیزهای تازه ای یاد گرفتم...بانو حالا اگر می خواهی جوابم را نده ... ببین چه می کند این عاشق بی قرار تو .
یا علی مددی
ایمان(دوشنبه 85/2/18 4:53 عصر )
دیدگاههای دیگران ()