سلام
ايمان عزيز
نوشته هاتو دوست دارم و هميشه مي خونم...
به بانو سلام برسون
موفق باشي
يا حق
چه شبي بود آن شب
هنگامي كه از پشت پنجره خيال
چشم در چشمانت دوخته بودم
و دل
به آبي زيباي درياي گيسوانت سپرده بودم
و من به سوي تو آمدم
در آن شب پر ستاره
نزديك
نزديكتر
ديگر چيزي به طلوع روشنايي وصلت نمانده بود
اما ناگهان ...
چيزي كه برات نوشتم اولين دستنوشته من بود كه برميگرده به 12 سال پيش.
پيرو و پايدار باشي دوست من
من شرمنده كه بهت سر نزدام نميدونم چرا حال و حوصله اي هيچ چيز روندارم ولي وبلاگ زيبايي داري آره زيبا . زود زود به من سر بزن .