سلام
مدتي بود مهاجر مرتب مي ژرسيد صابر چطور شهيد شد
و هر بار كه من دست مي بردم به نوشتن
دستهايم از كار مي افتاد
خدايا او را نبر
گويا صابر قرار بود دوباره شهيد شود
و من هنوز طاقت اش را نداشتم
اين ديدار اخر را كه نوشتم
حتي نتوانستم درست ويرايش اش كنم
يا عكسي در آن بگذارم
خوشحالم كساني را دارم كه دركم مي كنند
با خودم مي گفتم مهاجر حق دارد بژرسد او از وضع من خبر ندارد
و برايش قابل درك نيست
....
حرف از اين موضوع هم توان مي خواهد
بقيه اش بعد