• وبلاگ : به تو بانوي شبهاي تاريك و روزهاي آفتابي ام
  • يادداشت : بيا به باد بده بانو!!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صدرا 

    سلام راستش من تازه اومدم

    اول يكي بگه اين بانو كيه؟ بعد در موردش صحبت ميكنيم

    يا علي

    سلام خوبيد بيا و نظاره گره يک فرياد باشيد منتظرم
    ببخشيد اين پاييني اشتباهي ارسال شد

    سلام به آقا سيد محسن

    احوال شما؟

    خوب هستيد؟

    راستش اونقدر مطلبتون دليه كه آدم نمي‏دونه اينجا چي بنويسه...

    برام دعا كنيد

    سلام

    عاشق شدن....

    عاشقي...

    خيلي سخته هم زمينيش هم آسمونيش..

    حداقل تو آسمونيش دلت قرصه...

    متنتون زيبا بود

    + پري 
    سلام ميدوني من كيم؟ من پري بيدلم ايشالله به بانو برسي دعا ميكنم

    سلام.

    عاشق شدن مگر به انتخاب من بود؟!!!!

    درد و اشك رزق مدام بلبلان عاشق پيشه است...

    غزل بخوان و پر بزن...

    بسيار زيبا بود!

    التماس دعا.

    سلام

    دل روشن و نوراني چشم رو هم بينا مي كنه .

    خوشا بحال انان كه با چشم دل & مي بينند آنچه ديدني نيست .

    مي خوانند آنچه خواندني نيست .

    و مي دانند آنچه دانستني نيست !!!

    موفق باشي

    سلام ايمان ببين اين بانوي شما افتخار مي ده با طوبي دوست من آشنا بشه چند وقت كه من سربازيم تنها شده

    سلام ايمان جان..

    خوبي بامرام؟.مارم كه لا تحويل..

    يه سوال چند وقته ذهن منو مشغول كرده نميدونم بپرسم يا نه..بيشتر اتز اين ميترسم كه جوابش خيلي واضح باشه و پرسيدن من خوب نباشه..

    ميبينم كه بازم چشات قشنگ شده بانو رو ديدي..خوشبحالت..

    موفق باشي

    + آپولو 

    ديدم ..... سوختم .... خاكستر......

    ققنوس تازه ايست ....

    ققنوسي كه بالهايش .... خاكستر را بر باد مي دهد

    بسم الله

    ميشه عاشقش نشد ؟

    بانو ..... ................... ..........

    ايمان ....................

    ...........................................

    يكي ديوانه اي آتش بر افروخت
    ر آن هنگامه جان خويش را سوخت
    همه خاكسترش را باد مي برد
    وجودش را جهان از ياد مي برد
    تو همچون آتشي اي عشق جانسوز
    من آن ديوانه مرد آتش افروز
    من آن ديوانه آتش پرستم
    در اين آتش خوشم تا زنده هستم
    بزن آتش به عود استخوانم
    كه بوي عشق برخيزد ز جانم
    خوشم با اين چنين ديوانگي ها
    كه مي خندم به آن فرزانگي ها
    به غير از مردن و از ياد رفتن
    غباري گشتن و بر باد رفتن
    در اين عالم سرانجامي نداريم
    چه فرجامي ؟ كه فرجامي نداريم
    لهيبي همچو آه تيره روزان
    بساز اي عشق و جانم را بسوزان
    بيا آتش بزن خاكسترم كن
    مسم در بوته هستيي زرم كن

    سلام

    متن بسيار عالي اي بود...بيش از حد انتظارم زيبا بود...يا علي